چرا معتقدید دشمنان منهاج فردوسیان عقل ندارند؟ /
جواب: منظور از عقلی که دشمنان منهاج فردوسیان از آن بیبهرهاند، عقل آبی نیست. بسا باشد که عقل آبی دشمنان منهاج فردوسیان، از عقل آبی برخی اصحاب منهاج فردوسیان، قویتر باشد، پس آنچه منظور است، عقل سفید است. عقل سفید به معنی قوهای است که انسان را به اطاعت از خدای تعالی و پیامبر بزرگوارش وامیدارد. امام صادق (علیهالسلام) در تعریف این عقل فرمودند: «مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحْمَنُ وَ اکتُسِبَ بِهِ الْجِنَانُ» (محاسن، محدث برقی، جلد ۱، صفحهی ۱۹۵، باب العقل) ترجمه: عقل [سفید] آن چیزی است که خدای رحمان با آن پرستیده شود و بهشت با آن کسب گردد.
«دعوت پیامبران الهی در دو چیز خلاصه میشود: ۱ ـ عقیده؛ ۲ ـ عمل.
قلمرو عقیده، ایمان به وجود خدا و صفات جمال و جلال و افعال الهی است، چنانکه مقصود از عمل نیز تکالیف و احکامی است که بشر باید به فرمان خداوند، زندگی فردی و اجتماعی خود را بر اساس آن استوار سازد.
در مورد عقیده، آنچه که مطلوب و مورد نظر است علم و یقین است، و مسلماً تنها چیزی میتواند حجت باشد که به این مطلوب راه بیابد به همین جهت بر هر مسلمانی لازم است در مورد عقاید خود به یقین برسد و نمیتواند در اینجا به صرف تقلید از دیگران استناد جوید.
در مورد تکالیف و احکام (عمل)، آنچه مطلوب است تطبیق زندگی بر پایهی آنها میباشد. در اینجا علاوه بر یقین، به طرقی نیز که مورد تأیید شریعت قرار گرفته است باید استناد نماید؛ و رجوع به مجتهد جامع الشرایط از جملهی طرقی است که مورد امضای صاحب شریعت میباشد».
(منشور عقاید امامیه، صفحهی ۱۵)
**************
نقد و بررسی:
مطلب فوق، ترسیم چشمانداز است نه ارائهی برنامه. وقتی برنامهای کلی باشد، نخواهد توانست جویندهی کمال و سعادت را به روشنی و دقت، برای رسیدن به کمال و سعادت، رهنمون باشد. اگر معظم له از نظام جامع تربیتی منهاج فردوسیان مطلع میبودند، تفصیل چشماندازی که ترسیم کردهاند را به آن نظام تربیتی احاله میکردند.
روزی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در نخلستانی نشسته بودند و حضرت علی (علیه السلام) نیز در خدمت ایشان حضور داشتند. ناگاه زنبور عسلی نزد آن حضرت آمد و شروع به چرخش کرد، در این حال، پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) به امام علی(علیه السلام) فرمودند: یا علی! این زنبور قصد دارد ما را ضیافت دهد، و میگوید مقداری عسل در فلان محل قرار دادهام، علی را بفرست تا آن را بیاورد. لذا علی (علیه السلام) رفتند و آن عسل را یافته و در مجلس حاضر کردند.
رسول خدا (صلی الله و علیه و آله و سلم) از زنبور پرسیدند: چگونه غذای شما که شکوفهی تلخ است، به عسلِ شیرین تبدیل میشود؟
زنبور عرض کرد: یا رسول الله! این شیرینی از برکت وجود شماست، چون هر وقت که مقداری شکوفه بر میداریم، بلافاصله به ما الهام میشود که سه نوبت بر شما صلوات بفرستیم و از برکت فرستادن صلوات، شکوفهی تلخ به عسل شیرین تبدیل میشود.
منابع ادعا شده: خزینه الجواهر، صفحهی ۵۸۶؛ لمعات الانوار، صفحهی ۵۳؛ کنزالعمال، جلد ۱، حدیث ۲۲۱۹.
*********************
دو نکته در مورد این حکایت، قابل تذکر است:
نکتهی اول: این مطلب را در دو منبع اول ندیدم، زیرا این منابع را نمیشناسم و احتمال میدهم ساختگی باشد. و در منبع دوم ندیدم چون دسترسی به کنز العمال نداشتم. پس اصلاً معلوم نیست که این روایت در این منابع باشد ولی معلوم است که در منابع معتبر شیعه نیست.
نکتهی دوم: فضیلت ذکر شریف صلوات، بسیار است ولی این حدیث، با توجه به این که منبع قابل توجهی ندارد، معتبر نیست و نمیتوان بر طبق آن، قاعدهی تجملی، استخراج نمود.
اصحاب منهاج فردوسیان باید توجه داشته باشند که قواعد نظری و قوانین عملی منهاج فردوسیان، فقط از منابع شناختهشده و معتبر حدیثی شیعهی اثنیعشری برگرفته شده و هیچیک از آنها بر روایات ضعیف یا روایات عامه، بنا نهاده نشده است.
آیا ارجاع مردم در زمان غیبت به راویان حدیث (فقها) به معنی انتقال و تفویض استادی از امام عصر (علیهالسلام) به آنان نیست؟ /
جواب: بر طبق آموزههای وحیانی، نقش امام در نظام هستی، نقش تکوینی است یعنی وجود امام برای بقای دنیا و پابرجا بودن آسمان و زمین، لازم است. امام سجاد (علیهالسلام) فرمودند: «نَحْنُ أَئِمَّهُ الْمُسْلِمِینَ وَ حُجَجُ اللهِ عَلَى الْعَالَمِینَ وَ … نَحْنُ أَمَانُ أَهْلِ الْأَرْضِ کَمَا أَنَّ النُّجُومَ أَمَانٌ لِأَهْلِ السَّمَاءِ وَ نَحْنُ الَّذِینَ بِنَا یُمْسِکُ اللهُ السَّماءَ أَنْ تَقَعَ عَلَى الْأَرْضِ إِلَّا بِإِذْنِهِ وَ بِنَا یُمْسِکُ الْأَرْضَ أَنْ تَمِیدَ بِأَهْلِهَا وَ بِنَا یُنَزِّلُ الْغَیثَ وَ بِنَا یَنْشُرُ الرَّحْمَهَ وَ یُخْرِجُ بَرَکَاتِ الْأَرْضِ وَ لَوْ لَا مَا فِی الْأَرْضِ مِنَّا لَسَاخَتْ بِأَهْلِهَا» (امالی، شیخ صدوق، صفحهی ۱۸۶، المجلس الرابع و الثلاثون؛ کمال الدین و تمام النعمه، شیخ صدوق، جلد ۱، صفحهی ۲۰۷، باب العله التی من أجلها یحتاج إلى الإمام) ترجمه: ما امامان مسلمانان و حجتهای خدا بر جهانیان و … ما امان اهل زمین هستیم همچنان که ستارگان، امان برای اهل آسمان هستند. من کسانی هستیم که به [وجود و واسطهی] ما آسمان از این که بر زمین بیافتد، به اجازهی خدا، بازداشته میشود و به [وجود و واسطهی] ما زمین از این که اهلش را فرو برد، بازداشته میشود و به [وجود و واسطهی] ما باران فرو فرستاده میشود و به [وجود و واسطهی] ما رحمت، منتشر میگردد و برکات زمین خارج میشود و اگر ما از ما در زمین نباشد، اهلش را فرو میبرد.
و نیز امام باقر (علیهالسلام) فرمودند: «لَوْ بَقِیَتِ الْأَرْضُ یَوْماً بِلَا إِمَامٍ مِنَّا، لَسَاخَتْ بِأَهْلِهَا، وَ لَعَذَّبَهُمُ اللهُ بِأَشَدِّ عَذَابِهِ، ذَلِکَ أَنَّ اللهَ جَعَلَنَا حُجَّهً فِی أَرْضِهِ، وَ أَمَاناً فِی الْأَرْضِ لِأَهْلِ الْأَرْضِ، لَنْ یَزَالُوا فِی أَمَانٍ أَنْ تَسِیخَ بِهِمُ الْأَرْضُ مَا دُمْنَا بَینَ أَظْهُرِهِمْ، فَإِذَا أَرَادَ اللهُ أَنْ یُهْلِکَهُمْ ثُمَّ لَا یُمْهِلَهُمْ وَ لَا یُنْظِرَهُمْ، ذَهَبَ بِنَا مِنْ بَینِهِمْ، وَ رَفَعَنَا إِلَیهِ، ثُمَّ یَفْعَلُ اللهُ بِهِمْ مَا شَاءَ وَ أَحَبَّ» (الأصول السته عشر، صفحهی ۱۴۰، کتاب أبی سعید عباد العصفری؛ کمال الدین و تمام النعمه، شیخ صدوق، جلد ۱، صفحهی ۲۰۴، باب العله التی من أجلها یحتاج إلى الإمام) ترجمه: اگر زمین یک روز بدون امامی از ما بماند، اهلش را فرو میبرد و هر آینه خداوند، ایشان را به شدیدترین عذابش، عذاب میکرد. [علت] آن این است که خدا ما را حجت در زمین و امان در زمین برای اهل زمین قرار داده است. همواره ـ تا ما در میانشان هستیم ـ در امان خدا هستند از این که زمین، آنان را در خود فرو برد. پس هر گاه خدا اراده کند که هلاکشان سازد و مهلتشان ندهد، ما را از بینشان ببرد و به سوی خودش بالا کشد، سپس آنچه بخواهد و دوست داشته باشد، با آنان انجام دهد.
و همچنین فرمودند: «لَوْ أَنَّ الْإِمَامَ رُفِعَ مِنَ الْأَرْضِ سَاعَهً لَسَاخَتْ بِأَهْلِهِ کَمَا یَمُوجُ الْبَحْرُ بِأَهْلِهِ» (بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد (علیهمالسلام)، صفار، جلد ۱، صفحهی ۴۸۸، باب أن الأرض لا تبقى بغیر إمام) ترجمه: اگر امام، یک ساعت، از زمین بالا برده شود، اهلش را در خود فرو میبرد همچنان که موج دریا، اهلش را در خود فرو میبرد.
یا: عَنْ أَبِی حَمْزَهَ الثُّمَالِیِ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللهِ (علیهالسلام) تَبْقَى الْأَرْضُ بِغَیرِ إِمَامٍ؟ قَالَ: «لَوْ بَقِیَتِ الْأَرْضُ بِغَیرِ إِمَامٍ لَسَاخَتْ» (بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد (علیهمالسلام)، صفار، جلد ۱، صفحهی ۴۸۸، باب أن الأرض لا تبقى بغیر إمام؛ کافی، محدث کلینی، جلد ۱، صفحهی ۱۷۹، باب أن الأرض لا تخلو من حجه) ترجمه: راوی میگوید: به امام صادق (علیهالسلام) عرض کردم: زمین بدون امام میشود؟ فرمودند: اگر زمین بدون امام بماند، فرو میرود.
یا: عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عُمَرَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی الْحَسَنِ (علیهالسلام) هَلْ یَبْقَى الْأَرْضُ بِغَیرِ إِمَامٍ؟ فَإِنَّا نُرَوَّى عَنْ أَبِی عَبْدِ اللهِ (علیهالسلام). قَالَ: «لَا یَبْقَى الْأَرْضُ إِلَّا أَنْ یَسْخَطَ اللهُ عَلَى الْعِبَادِ». قَالَ: «لَا تَبْقَى إِذاً لَسَاخَتْ» (بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد (علیهمالسلام)، صفار، جلد ۱، صفحهی ۴۸۸، باب أن الأرض لا تبقى بغیر إمام؛ کافی، محدث کلینی، جلد ۱، صفحهی ۱۷۹، باب أن الأرض لا تخلو من حجه) ترجمه: راوی میگوید به امام کاظم (علیهالسلام) عرض کردم: آیا زمین بدون امام میشود؟ پس ما از امام صادق (علیهالسلام) روایت میکنیم که زمین [بدون امام] نمیشود مگر این که خدا بر بندگانش غضب کرده باشد. فرمودند: [بدون امام، اصلاً] باقی نمیماند، در این هنگام، فرو میرود.
یا: عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عُمَرَ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ الرِّضَا (علیهالسلام) قَالَ: قُلْتُ لَهُ هَلْ تَبْقَى الْأَرْضُ بِغَیرِ إِمَامٍ؟ قَالَ: «لَا». قُلْتُ: فَإِنَّا نُرَوَّى عَنْ أَبِی عَبْدِ اللهِ (علیهالسلام) أَنَّهُ قَالَ لَا تَبْقَى إِلَّا أَنْ یَسْخَطَ اللهُ عَلَى الْعِبَادِ. قَالَ: «لَا تَبْقَى إِذاً لَسَاخَتْ» (بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد (علیهمالسلام)، صفار، جلد ۱، صفحهی ۴۸۹، باب أن الأرض لا تبقى بغیر إمام) ترجمه: راوی میگوید: به امام رضا (علیهالسلام) عرض کردم: آیا زمین خالی از امام میشود؟ فرمودند: نه. گفتم: ما از امام صادق (علیهالسلام) روایت میکنیم که زمین بدون امام نمیشود مگر این که خدا بر بندگانش غضب کرده باشد. فرمودند: [اگر چنین شود] باقی نمیماند و در این هنگام، فرو میرود.
یا: عَنْ سُلَیمَانَ الْجَعْفَرِیِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ الرِّضَا (علیهالسلام) قُلْتُ: تَخْلُو الْأَرْضُ مِنْ حُجَّهِ اللهِ؟ قَالَ: «لَوْ خَلَتِ الْأَرْضُ طَرْفَهَ عَینٍ مِنْ حُجَّهٍ لَسَاخَتْ بِأَهْلِهَا» (بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد (علیهمالسلام)، صفار، جلد ۱، صفحهی ۴۸۹، باب أن الأرض لا تبقى بغیر إمام) ترجمه: راوی میگوید: از امام رضا (علیهالسلام) پرسیدم: آیا زمین از حجت خدا خالی میشود؟ فرمودند: اگر زمین، یک چشم بر هم زدنی، از حجت خالی شود، اهلش را در خود فرو میبرد.
این جایگاه، منحصر در امام عصر (علیهالسلام) است و به هیچ کسی واگذار نشده است. پس اگر «استاد» بودن را به معنی تأثیر تکوینی در رساندن مشتاقان به کمال و سعادت بدانیم، به کسی منتقل نشده و هیچ فقیهی نیز چنین ادعایی نکرده است. اما اگر «استاد» بودن را به معنی راهنمایی به آموزههای قرآن کریم و میراث برجای مانده از ائمهی طاهرین (علیهمالسلام) معنی کنیم، در زمان غیبت آن جناب، این وظیفه بر عهدهی محدثین و فقهای عظام است، که فرمودند: «وَ أَمَّا الْحَوَادِثُ الْوَاقِعَهُ فَارْجِعُوا فِیهَا إِلَى رُوَاهِ حَدِیثِنَا فَإِنَّهُمْ حُجَّتِی عَلَیکُمْ وَ أَنَا حُجَّهُ اللهِ» (کمال الدین و تمام النعمه، شیخ صدوق، جلد ۲، صفحهی ۴۸۴، باب ذکر التوقیعات الوارده عن القائم (علیهالسلام)؛ الغیبه، شیخ طوسی، کتاب الغیبه للحجه، صفحهی ۲۹۱، فصل بعض معجزات الإمام المهدی (علیهالسلام)؛ إعلام الورى بأعلام الهدى، طبرسی، صفحهی ۴۵۲، الفصل الثالث فی ذکر بعض التوقیعات الوارده منه؛ الخرائج و الجرائح، راوندی، جلد ۳، صفحهی ۱۱۱۴، باب العلامات الساره الداله على صاحب الزمان (علیهالسلام)؛ الإحتجاج على أهل اللجاج، شیخ طبرسی، جلد ۲، صفحهی ۴۷۰، احتجاج الحجه القائم المنتظر المهدی صاحب الزمان (علیهالسلام)؛ کشف الغمه فی معرفه الأئمه، اربلی، جلد ۲، صفحهی ۵۳۱، الفصل الثالث فی ذکر بعض التوقیعات الوارده منه (علیهالسلام)؛ وسائل الشیعه، محدث عاملی، جلد ۲۷، صفحهی ۱۴۰، باب وجوب الرجوع فی القضاء و الفتوى إلى رواه الحدیث من الشیعه) ترجمه: و اما در پدیدههایی که اتفاق میافتد، پس در آنها مراجعه کنید به راویان کلام ما که آنان حجت من بر شما هستند و من حجت خدا هستم.
البته لازم به ذکر است که آنچه مدعیان «قطب» و «استاد»، ادعای آن را دارند، فراتر از هدایت به آموزههای قرآن و سنت و عترت است و مدعی تصرفات تکوینی هستند. یعنی خود را از سلسلهی امامت نوعی میشمارند.
[۲۱۴] شاهد: قَالَ رَسولُ اللهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلم): «کُلُّ نَعیمٍ زائِلٌ إِلاّ نَعِیمَ أَهلِ الجَنَّهِ»۱
ترجمه: رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم): فرمودند: «هر نعمتی زایل شدنی است مگر نعمت اهل بهشت [که همیشگی است و هیچگاه از بهشتیان دریغ داشته نمیشود]».
********************
[۲۱۵] شاهد: قال علی بن أبی طالب (علیهالسلام) ـ فی وَصف أهل الجَنَّه ـ: ثُمَّ انتَهَوا إِلی خَزَنَهِ الجَنَّهِ، فَقالُوا: «سَلامٌ عَلَیکمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوها خالِدِینَ»۲ ثُمَّ تَلَقّاهُمُ الوِلْدانُ یطُوفُونَ بِهِم کما یطِیفُ أَهل الدُّنیا بِالحَمِیمِ. فَیقُولُونَ: أَبشِر بِما أَعَدَّ الله لَک مِنَ الکرامَهِ. ثُمَّ ینطِقُ غُلامٌ مِن أُولئِک الوِلدانِ إِلی بَعضِ أَزواجِهِ مِنَ الحُورِ العِینِ. فَیقُولُ: قَد جاءَ فُلانٌ ـ بِاسمِهِ الَّذِی یدعی بِهِ فِی الدُّنیا ـ فَتَقُولُ: أَنتَ رَأَیتَهُ؟ فَیقُولُ: أَنَا رَأیتُهُ. فَیستخِفُّها الفَرَحُ حَتّی تَقُومَ عَلی أُسکفَّهِ بابِها.
فَإِذا انتَهی إِلی مَنزِلِهِ نَظَرَ شَیئاً مِن أَساسِ بُنیانِهِ فَإِذا جَندَلُ اللُّؤلُوَه فَوقَهُ أَخضَرُ وَ أَصفَرُ وَ أَحمَرُ مِن کلِّ لَونٍ. ثُمَّ رَفَعَ رَأسَهُ فَنَظَرَ إِلی سَقفِهِ فَإِذا مِثلُ البَرقِ، وَلَولا أَنَّ اللهَ تَعالی قَدَّرَ أَنَّهُ لا أَلَمَ لَذَهَبَ بِبَصَرِهِ. ثُمَّ طَأطَأَ بِرَأسِهِ فَنَظَرَ إِلی أَزواجِهِ «وَ أَکوَابٌ مَّوْضُوعَهٌ * وَ نمَارِقُ مَصْفُوفَهٌ * وَ زَرَابیُ مَبْثُوثَهٌ»۳ فَنَظَرَ إِلی تِلک النِّعمَهِ، ثُمَّ اتَّکأَ عَلی أَرِیکهٍ مِن أَرِیکتِهِ، ثُمَّ قالَ: «الحَمْدُ للهِ الَّذی هَدانا لِهذا وَ ما کنَّا لِنَهْتَدِی لَوْ لا أَنْ هَدانَا الله»۴
ثُمَّ ینادِی مُنادٍ: تَحیونَ وَ لا تَمُوتُونَ أَبَداً، وَ تُقِیمُونَ فَلا تَظعَنُونَ أَبَداً، وَ تَصِحُّونَ فَلا تَمرَضُونَ أَبَداً»۵.
ترجمه: امیرالمؤمنین (علیهالسلام) در وصف اهل بهشت فرمودند: «آنگاه به جانب نگهبانان بهشت میروند و [آنان] میگویند: «سلام بر شما، خوش آمدید، به بهشت جاودانه وارد شوید». سپس فرزندان [جاودانهی بهشتی] به دیدارشان میآیند و بر گِردشان میچرخند آنگونه که مردم دنیـا بر گِرد عزیـزی [که تـازه از سفــر رسیده،] میچرخند. فرزندان [جاودانه به آن بهشتی تازه وارد] میگویند: بشارت باد تو را به کرامتی [عظیم] که خدا برایت آماده ساخته است»
آنگاه پسرکی از میان آن فرزندان [جاودانهی بهشتی]، به حوریهای از همسران او میگوید: «فلانی آمده است» و نام او را که در دنیا به آن خوانده میشده است، میبرد.
آن حوریه میگوید: تو خود، او را دیدی؟
می گوید: آری، خودم دیدمش.
حوریه، شادی کنان میدود و بر درگاه بهشت میایستد.
چون [آن بهشتی] به منزل خود میرسد، چشمش به قسمتی از پی ساختمانش میافتد، سنگهایی [با شکوه] از مروارید را میبیند که روی آن، مرواریدهای سبز و زرد و سرخ، از هر رنگ، قرار گرفته است. سپس سرش را بلند میکند و سقف آن را میبیند که چون برق میدرخشد، و اگر نبود که خدای متعال، مقدّر کرده است که [در بهشت] درد و رنجی نباشد، [از درخشش آن] کور میشد.
آنگاه پایین را مینگرد و همسرانش [را تماشا میکند] «و قدحهایی نهاده و بالشهایی پهلوی هم چیده و فرشهایی زربفت [که] گسترده [شده]» را میبیند. به آن نعمتها نگاه میکند و سپس بر تختی از تخـتهایش تکیـه میزند و [در حالی که خود را سعادتمند واقعی مییابد،] میگوید: «ستایش، خدایی را که ما را به این [راه سعادتآفرین] رهنمون شد و اگر خدا رهنمونمان نمیشد، ما خود، هدایت نمیشدیم».
در این هنگام، منادیای ندا میدهد که: [از این پس] زندگی میکنید و هرگز نخواهید مرد. ماندگارید و هرگز کوچ نخواهید کرد، و تندرست [و سالم] خواهید بود و هرگز بیمار نخواهید شد».
********************
۱. کنز العمال، متقی هندی، جلد ۱۴، صفحهی ۴۷۳.
۲. سورهی زمر، آیهی ۷۳.
۳. سورهی غاشیه، آیات ۱۴ تا ۱۶.
۴. سورهی اعراف، آیهی ۴۳.
۵. دُرّ المنثور، سیوطی، جلد ۷، صفحهی ۲۶۳؛ تفسیر ابن کثیر، جلد ۷، صفحهی ۱۱۴؛ تفسیر ابن ابی حاتم، جلد ۱۰، صفحهی ۳۲۶۲.
اشکال: چرا حاج فردوسی، اصرار بر شکستن آئینها دارد؟! /
طرح اشکال: حاج فردوسی، آئینهای کهن ـ که میراث اجداد و پدرانمان است و برخی از آنها، سابقهی چند هزار ساله دارد ـ را به آشکارا رد کرده و اصحاب منهاج فردوسیان را به زیر پا گذاشتنِ آنها دعوت میکند. قسمت اصلی فرهنگ هر سرزمین، آداب و رسوم آن است و احترام به آداب و رسوم، موجب پیوند نسلهای بعد به نسلهای قبل میگردد. اگر جامعهای به آئینهای کهن برجای مانده از پدران خود، بیتوجهی کند، نسلی بریده از فرهنگ، پرورش خواهد داد. نسل بریده از آداب و رسوم کهن خویش، نسلی بیهویت خواهد بود که در مقابل فرهنگهای بیگانه، دچار خودباختگی خواهد شد.
**********
جواب: برای رسیدن به جواب این اشکال، باید به چند نکته توجه نمود:
تعریف «دین» و «آئین»:
آنچه در هر جامعهای حاکم است و آن را اداره میکند، یا «دین» است و یا «آئین». «دین» آموزههایی است که خدای تعالی توسط پیامبرانش برای هدایت انسانها به کمالات دنیوی و اخروی و جسمی و روحی، فرو فرستاده است. برخی از این آموزهها در کتابهای الهی آمده و برخی دیگر، در سخنان برجای مانده از پیامبران میباشد.
در مقابل «دین»، «آئین» قرار دارد. «آئین» آموزههایی است که انسانها برای گذران امور دنیوی خود، وضع کردهاند. برخی آداب، رسوم، تعارفات و تشریفات هر جامعه، برخاسته از آئین است، یعنی قراردادهایی است که بین انسانها نهاده شده و توسط نسلهای بعد، پاسداشته میشود.
«دین» و «آئین» در تقابل با یکدیگر است:
آنچه در میان متدینین سهلانگار نسبت به دین رایج است، این است که میتوان بین دین و آئین، جمع کرد. یعنی هم آداب و رسوم دینی را بجا آورد و هم آداب و رسوم آئینی را مراعات نمود. ولی از برخی روایات، چنین بر میآید که بین دین و آئین، آشتیای بر قرار نیست و هر چه انسانها به سوی آئین بروند، از دین دور میشوند و هر چه آموزههای دین را مراعات کنند، از مراعات آموزههای آئین، باز خواهند ماند. امام صادق (علیهالسلام) فرمودند: «إِنَّ النَّاسَ أَخَذُوا عَنِ النَّاسِ وَ إِنَّکمْ أَخَذْتُمْ عَنْ رَسُولِ اللهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) وَ عَلِی (علیهالسلام) وَ لَا سَوَاءً» (محاسن، محدث برقی، جلد ۱، صفحهی ۲۰۱، باب الهدایه من الله عز و جل) ترجمه: همانا مردم [آداب و احکامشان را] از مردم گرفتهاند ولی شما از پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) و علی (علیهالسلام) گرفتهاید و [حال این دو گروه] یکسان نیست.
**********
عمل به آئین، پاداش اخروی ندارد:
نکتهی دردناک این است که مراعات آداب و رسوم کهن، هیچ پاداش اخرویای ندارد. زیرا پاداش، بر انجام دستوراتی است که خدای تعالی برای هدایت و سعادت بشر نازل کرده است، پس آنچه انسانها با مصلحتاندیشی خود و صلاحدید یکدیگر ساختهاند، فقط جنبهی دنیوی داشته و پاداش اخروی نخواهد داشت. بنا بر این، اگر کسی خود را مقید کند که تمام آداب و رسوم پدرانش را انجام دهد، زحمت فراوانی بر خود نهاده و احتمالاً به پارهای از آنچه میخواهد، برسد، ولی پاداش و بهرهای برای آخرتش نخواهد داشت.
قرآن کریم میفرماید: «مَن کانَ یُرِیدُ الْحَیَاهَ الدُّنْیَا وَ زِینَتَهَا نُوَفِّ إِلَیهِمْ أَعْمَالَهُمْ فِیهَا وَ هُمْ فِیهَا لاَ یُبْخَسُونَ * أُوْلَئِک الَّذِینَ لَیسَ لَهُمْ فِی الآخِرَهِ إِلاَّ النَّارُ وَ حَبِطَ مَا صَنَعُواْ فِیهَا وَ بَاطِلٌ مَّا کانُواْ یَعْمَلُونَ» (سورهی هود، آیات ۱۵ و ۱۶) ترجمه: کسانى که زندگى دنیا و زیور آن را بخواهند [جزاى] کارهایشان را در آنجا به طور کامل به آنان مىدهیم و به آنان در آنجا کم داده نخواهد شد. اینان کسانى هستند که در آخرت جز آتش برایشان نخواهد بود و آنچه در آنجا کردهاند به هدر رفته و آنچه انجام مىدادهاند باطل گردیده است.
البته در آیهی دیگر، دستیابی به هر گونه خواهش دنیوی را به ارادهی الهی وابسته میسازد. یعنی اینطور نیست که مراعات هر آداب و تشریفاتی، حتماً به شادکامی و خوشی منجر گردد؛ میفرماید: «مَن کانَ یُرِیدُ الْعَاجِلَهَ عَجَّلْنَا لَهُ فِیهَا مَا نَشَاء لِمَن نُّرِیدُ ثُمَّ جَعَلْنَا لَهُ جَهَنَّمَ یَصْلاهَا مَذْمُومًا مَدْحُوراً» (سورهی اسراء، آیهی ۱۸) ترجمه: هر کس خواهان [دنیاى] زودگذر است، به زودی به او میدهیم [البته] آنچه بخواهیم [و] برای آن کس که بخواهیم، آنگاه جهنم را که در آن خوار و رانده داخل خواهد شد براى او مقرر مىداریم.
**********
عمل به آئین، سرزنش شده است:
این که مسلمانان، به جای عمل کردن به دستورات دینی، آنچه از پدرانشان به آنان رسیده را مراعات نمایند، مورد مذمت قرار گرفته است. قرآن کریم میفرماید: «وَ إِذَا قِیلَ لَهُمْ تَعَالَوْاْ إِلَى مَا أَنزَلَ اللّهُ وَ إِلَى الرَّسُولِ قَالُواْ حَسْبُنَا مَا وَجَدْنَا عَلَیهِ آبَاءنَا أَ وَ لَوْ کانَ آبَاؤُهُمْ لاَ یَعْلَمُونَ شَیئًا وَ لاَ یَهْتَدُونَ» (سورهی مائده، آیهی ۱۰۴) ترجمه: و چون به آنان گفته شود به سوى آنچه خدا نازل کرده و به سوى پیامبر[ش] بیایید مىگویند آنچه پدران خود را بر آن یافتهایم ما را بس است! آیا هر چند پدرانشان چیزى نمىدانسته و هدایت نیافته بودند؟!
**********
«دین»، یکسان ولی «آئین»، متفاوت است:
یکی از نکات مهم در تقابل دین با آئین، این است که دین، در هر شهر و سرزمینی، با شهر و سرزمین دیگر، یکی است و اختلافی ندارد، بر عکس «آئین» که از شهری تا شهر دیگر، تفاوت میکند و سرزمین تا سرزمین، دگرگون میشود. ازدواج دینی در تمام نقاط مسلماننشین، به یک صورت انجام میگیرد ولی ازدواج آئینی، یعنی آن قسمتهایی که مربوط به آداب و رسوم و تشریفات است، در هر قبیله، شهر و منطقهای با قبیله، شهر و منطقهی دیگر، تفاوتهای بسیاری دارد. گاهی تازه واردها به یک منطقه، یا جوانان کماطلاع از آداب و رسوم شهر و دیار خودشان، باید در تک تک مسائل ازدواج آئینی، از آگاهان محلی، پرس و جو کنند.
**********
ضرورت جداسازی مرزهای دین از آئین:
برخی آداب، کاملاً دینی است و هیچگونه آئینی در آن دخالت نکرده است، مانند نماز جماعت، که آدابی برای بجا آوردن نماز است ولی تمام آن، از ناحیهی شرع انور رسیده و دخالتی از آئین کهن در آن نشده است.
برخی آداب، کاملاً آئینی است و هیچگونه دخالت دین در آن نیست. مثل چهارشنبه سوری و پریدن از روی آتش. این مراسم، در هیچ حالت و صورتش مورد تأیید شرع مقدس نیست.
ولی گاهی دین و آئین، چنان در هم تنیده میشود که حتی بر خبرهی دینی، در نگاه اول، معلوم نمیگردد. لذا اظهارات برخی علما در تأیید پارهای از آداب و رسوم، از همین نگاه سطحی آنان به موضوع، سرچشمه میگیرد و باید برای تفکیک دقیق مرزهای دین از آئین، مطالعات گستردهای انجام دهند. البته ما با تکیه بر قواعد نظری و قوانین عملی منهاج فردوسیان، به عنوان دین ناب و اسلام خالص و تشیع سره، راهمان روشن و کارمان آسان است و تفکیک این دو محدوده، برایمان بسیار راحت میباشد.
**********
موضوعاتی که در بارهی آنها، دین و آئین، با هم مخلوط شده و نیاز به جداسازی دارد، به قرار زیر است:
موضوع اول، ازدواج:
دین میگوید: آنچه برای فراهم آمدن ازدواج، لازم است، به قرار زیر است:
۱. تعیین دختر (ازدواج پسر با دختر نامشخص، باطل است)؛
۲. اجازهی پدر یا جد پدری (برای دوشیزگان)؛
۳. تعیین مهریه (البته اگر تعیین نشود، مهر المثل، ثابت میشود)؛
۴. خواندن صیغهی عقد به عربی صحیح؛
۵. اطعام در وقت ازدواج (گویا مستحب است که چند نفری را در وقت ازدواج، غذایی بدهند)
آئین میگوید: آنچه برای فراهم آمدن ازدواج، لازم است، به قرار زیر است:
۱. مراسم بلهبرون یا خواستگاری (در این مراسم، فامیل دختر و پسر، با یکدیگر مینشینند تا با هم آشنا شوند)
۲. مراسم عقد (در این مراسم، عروس را آرایش کرده و جمعی از خویشان عروس و داماد، در هنگام خواندن صیغهی عقد، حضور مییابند. گاهی آرایش خانمهای حاضر، بیشتر از آرایش عروس میشود! در این مراسم، سفرهای تزئینشده میگسترانند و بالای سر عروس، پارچهی سفیدی میگیرند و قند میسابند. پس از عقد، داماد، بر سر عروس، پول و شیرینی (شادباش/شاباش) میریزد و حاضرین بر میگیرند. رقص زنان برای زنان، رقص مردان برای مردان، رقص زنان و مردان به صورت مختلط، کف زدن، پخش موسیقی یا اجرای موسیقی به صورت زنده و در برخی نقاط، نوشیدن شراب، از دیگر آداب آئینی این مراسم است)
۳. کادو (کادو دادن داماد به عروس، عروس به داماد، داماد به بستگان نزدیک عروس، عروس به بستگان نزدیک داماد و حاضرین به عروس، از لوازم و آداب مراسم ازدواج آئینی است. همچنین در دوران عقد، به مناسبتهایی مانند شب یلدا، نوروز، سالروز تولد عروس و سالروز ازدواجشان، داماد باید به عروس، کادو بدهد و عروس نیز در سالروز تولد داماد، به او کادو میدهد. معمولاً دادن کادو، خصوصاً از سوی حاضرین به عروس، از صمیم قلب و برآمده از محبت نیست و فقط برای پاسداشت آئین کهن کادو دادن صورت میگیرد. در زمانهی کنونی، تهیهی کادوهای گرانقیمت، با دلخوری و فشار مالی و عصبی همراه است)
۴. حنابندان (این رسم، از شهرهای پرجمعیت برافتاده ولی در برخی مناطق روستایی، همچنان مراعات میشود. در این مراسم، مقداری حنا در بین زنان فامیل عروس و داماد توزیع میشود و طی برگزاری جشنهایی، دستها و پاهایشان را حنا میگذارند)
۵. طلا (از ضروریات ازدواج آئینی، طلاست. فلزی زردرنگ و گرانقیمت که باید سرویس کاملی از آن، از سوی داماد برای عروس تهیه شود و عروس نیز ـ بدون در نظر گرفتن حرمت شرعی ـ حلقهای برای داماد تهیه میکند. در ازدواج آئینی، نمیتوان فلز دیگری مانند نقره را جایگزین طلا نمود)
۶. جهیزیه (تهیهی لوازم زندگی برای عروس، که معمولاً بر عهدهی پدر عروس است. در این مراسم، باید خانوادهی عروس، آنچه برای سالها زندگی مشترک لازم است، تهیه کرده و همراه عروس، به خانهی داماد بفرستند. سرویسهایی مانند سرویس چوب، سرویس خواب، سرویس مبل و سرویس آشپزخانه، که دهان پدر عروس را سرویس میکند، یعنی او را تا مدتها، بدهکار مینماید)
**********
موضوع دوم، مرگ:
دین میگوید: آنچه از آداب که باید در مراسم مردن یک مسلمان مراعات شود، به قرار زیر است:
۱. غسل (بدن مرده را باید سه بار، غسل دهند)
۲. تشییع (مؤمنین، بدن را تا محل دفن، همراهی کنند)
۳. تسلیت (به صاحبان مصیبت، برای این که از بار غمشان کاسته شود، دلداری بدهند)
۳. دفن (بدن مرده را در زمین، دفن کنند)
آئین میگوید: آنچه از آداب که باید در مراسم مردن یک فرد مراعات شود، به قرار زیر است:
۱. تسلیت دادن (نباید بر تسلیت حضوری، اکتفا کرد بلکه باید با نوشتن پلاکارد یا انتشار آگهی در روزنامه، به بازماندگان، تسلیت گفت. هر مقدار که پارچهی تسلیت، بزرگتر باشد یا آگهی ترحیم در روزنامهی پرتیراژتری چاپ شود، اثر بهتری بر روحیهی بازماندگان خواهد داشت)
۲. دستهگل بردن (باید در مراسم دفن، دستهگل به قبرستان یا خانهی صاحبان عزا برد. این دستهگل، هر چه بزرگتر باشد، بیشتر میتواند موجب تسلای خاطر بازماندگان باشد!)
۳. برگزاری مراسم ختم (پس از دفن، باید در محلی مذهبی مانند مسجد یا هیأت و گاهی در خانهی متوفی، مراسمی برگزار شود که همراه با صرف چای، شیرینی، میوه و گاهی ناهار یا شام باشد. در این مراسم، قرآن نیز تلاوت شود و فضایل و مناقب مُرده، یادآوری گردد)
۴. برگزاری مراسم سوم (در روز سوم مردن، مراسمی مشابه با مراسم ختم در روز اول دفن، برگزار شود. این مراسم نیز همراه با صرف چای، شیرینی، میوه و گاهی ناهار یا شام باشد)
۵. برگزاری مراسم هفتم (در روز هفتم مردن، مراسمی مشابه با مراسم ختم در روز اول دفن، برگزار شود. این مراسم نیز همراه با صرف چای، شیرینی، میوه و گاهی ناهار یا شام باشد)
۶. برگزاری مراسم چهلم (در روز چهلم مردن، مراسمی مشابه با مراسم ختم در روز اول دفن، برگزار شود. این مراسم نیز همراه با صرف چای، شیرینی، میوه و گاهی ناهار یا شام باشد)
۷. برگزاری مراسم سالگرد (یک سال بعد از مردن، مراسمی مشابه با مراسم ختم در روز اول دفن، برگزار شود. این مراسم نیز همراه با صرف چای، شیرینی، میوه و گاهی ناهار یا شام باشد)
۸. بلند گذاشتن مو (نزدیکان مرده نباید تا مدتی ـ شاید تا چهلم و شاید تا سالگرد! ـ موی سر یا ریش خود را کوتاه کنند. زنان نیز نباید به اصلاح مو و صورت خود اقدام نمایند. این کار، نوعی احترام به مرده تلقی میشود)
**********
موضوع سوم، عزاداری:
دین میگوید: برای عزاداری در سالگرد شهادت ائمهی اطهار (علیهمالسلام)، خوب است:
۱. برپایی مجلس (به بهانهی عزاداری، مجلسی برای بیان فضایل و مناقب آن معصوم برپا شود و با بیان اعتقادات درست و احکام نورانی اسلام، موجبات احیای امر اهل بیت (علیهمالسلام) فراهم گردد.
۲. مرثیهخوانی (شایسته است در مجالسی که به مناسبت عزاداری بر اهل بیت (علیهمالسلام) برگزار میشود، ذکر مصائب آن بزرگواران شود تا حاضرین، گریه کنند)
آئین میگوید: برای عزاداری در سالگرد شهادت ائمهی اطهار (علیهمالسلام)، خوب است:
۱. سینهزنی (در این مراسم، یک یا چند نفر، اشعاری با مضامین مذهبی را با آهنگ خاص میخوانند و حاضران در جلسه، بر طبق همان آهنگ، با دست به سینه میزنند.
۲. زنجیرزنی (در مراسم زنجیرزنی، یک یا چند نفر، اشعاری را با موسیقی مخصوص، میخوانند و حاضران که زنجیرهایی آهنین و دستهشده دارند، آن زنجیرها را به نظم خاصی، به سر، پشت یا کمر خود میزنند.
۳. شمعگردانی (در این مراسم، تعداد زیادی شمع فراهم آمده و به دست عزاداران داده میشود. این مراسم در شب انجام میگیرد)
۴. شام غریبان (در شب یازدهم محرم، در هر جایی که بتوانند، حتی کوچه و خیابان یا داخل مسجد و هیأتها، اقدام به روشن کردن شمع میکنند)
۵. گِلمالی (در برخی نقاط، در روز عاشورا، حوضچههایی از گِل رقیق ایجاد میکنند و عزاداران، خود را در آن میغلطانند و این گِلاندود کردن را عزاداری میشمارند)
۶. پیادهروی بر خار (در این مراسم آئینی، عزاداران با پای برهنه، بر روی زمینی که از خار، پوشانده شده، قدم میزنند)
۷. قمهزنی (در این مراسم آئینی، مردان در روز عاشورا، سرشان را میتراشند و روپوش سفید میپوشند، سپس خنجرهای بلندی که به آن «قمه» یا «دشنه» گفته میشود بر میدارند و جلو سر خود را خراش میدهند تا خون از آن جاری گردد)
۸. نخل برداری (در روز عاشورا، تابوتی مثالی و بزرگ برای حضرت سید الشهداء (علیهالسلام) میسازند و آن را میآرایند که به آن «نخل» گفته میشود)
۹. عبور از آتش (در برخی مناطق، مانند هند و پاکستان، برای عزاداری، محلی را از زغالِ روشن، میپوشانند و عزاداران، با پای برهنه، از روی آتش عبور میکنند)
۱۰. طبلزدن (از لوازم سینهزنی و زنجیرزنیهای بزرگ، طبل است که برای هماهنگ کردن ریتم موجود در شعر با ضربات دست یا زنجیر میباشد)
۱۱. سنجزدن (دو ورقهی فلزی است که بر اثر کوبیده شدن بر یکدیگر، تولید صدا میکند، این ساز ضربی، همراه با طبل، در عزاداریها استفاده میشود و با توجه به این که صدایش زیر است، برای رقیقکردن صدای طبل که بَم است، کاربرد دارد)
۱۲. نینوازی (با توجه به حزنآفرینی صدای نی، در برخی مناطق، در عزاداریهایشان از نینوازی استفاده میشود)
۱۳. شبیهخوانی (تآتری مذهبی با موضوع حوادث کربلاست. در این نوع تآتر، از آلات موسیقی مانند طبل، سنج و نی، به وفور استفاده میشود و بیشتر گفتگوها با شعر انجام میگیرد)
۱۴. سیاهپوشی (در مراسم عزا، چه برای مردگان خودشان و چه برای ائمهی اطهار (علیهمالسلام) لباس مشکی میپوشند، پارچهی مشکی به گردن میاندازند، در و دیوار مساجد و هیأتها را با پارچههای سیاه میپوشانند و پرچمهای سیاه، از بالای خانهها آویزان مینمایند)
**********
موضوع چهارم، نوروز:
دین میگوید: فقط در روز اول فروردین، خوب است:
۱. روزه گرفتن؛
۲. پوشیدن پاکیزهترین لباسها؛
۳. عطر زدن؛
۴. غسل کردن.
آئین میگوید: در روز اول فروردین و چند روز قبل و بعدش، خوب است:
۱. خانهتکانی (فرشها، پتوها و لوازم قابل شستشوی خانه را بشویند و گردگیری کنند)
۲. سفرهی هفت سین (سفرهای بگسترانند که تزئینشده با هفت چیز باشد که با حرف «سین» شروع میشوند و عبارتند از: سیر، سرکه، سکه، سبزه، سمنو، سماق و سنجد)
۳. تحویل سال (در لحظهای که خورشید وارد برج حمل میشود، همه بر کنار سفرهی هفت سین بنشینند و دعا بخوانند و سالی نیک را آرزو کنند و بعد از ورود خورشید در برج جدید و تحویل سال، با یکدیگر روبوسی کنند و عید را به هم تبریک گویند)
۳. فال حافظ (باید در سفرهی هفت سین، دیوان حافظ بگذارند و در لحظات تحویل سال، برای تک تک افراد فال بگیرند یا یک فال برای تمام اعضای خانواده بگیرند)
۴. عیدی (مبلغی پول است که بزرگترها باید به کوچکترها بدهند)
۵. سیزده به در (در روز سیزدهم فروردین از منزل خود بیرون روند تا نحسی آن روز را با خود بیرون ببرند و در صحرا و طبیعت رها کنند!)
**********
نتیجهگیری و جواب:
از مباحث بالا معلوم شد که آداب و رسومی که از ناحیهی شرع مقدس برای هدایت و سعادت انسان نیامده بلکه توسط خود انسانها تراشیده شده است، همانند بتهایی هستند که بتپرستان با دست خود میتراشیدند و در پای آن قربانی میکردند و قربانی میشدند. مراعات این آداب و رسوم، با توجه به این که هیچ پاداش اخروی ندارد و ذرّهای موجب نزدیک شدن به درجات عالیهی بهشت و قرب و رضوان الهی نمیگردد، جز خسران نیست و جز ندامت، ثمرهای ندارد. و عبور کردن از آن، خواستهی دین حنیف و استادان معظم منهاج فردوسیان (علیهمالسلام) است. پس این، خواستهی من نیست تا بتوان بر من اشکال نمود، بلکه این اسلام عزیز است که خواهان شکستن آئینهای کهن میباشد و اگر اشکالی وارد باشد، باید بر دین حنیف اسلام، وارد دانست.
مقدمه:
قواعد نظری و قوانین عملی منهاج فردوسیان، برگرفته از تصریحات آیات قرآن کریم و روایات معتبر شیعه از اهل بیت طاهرین (علیهمالسلام) است. این روایات، از منابع معتبر حدیث شیعه، برگرفته شده است. یکی از این منابع، عبارت است از:
التوحید
کتاب حاضر، اثر شیخ صدوق، ابو جعفر، محمد بن علی بن حسین بن بابویه قمی (۳۰۵ ـ ۳۸۱ هجری)، از چهرههای برجستهی فقها و روات شیعه در قرن چهارم هجری است. این کتاب مشهور به «توحید صدوق» یا «توحید ابن بابویه» است.
موضوع کتاب، روایات استاد اعظم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) و ائمهی معصومین (علیهمالسلام) پیرامون توحید و شناخت ذات و صفات و اسماء و افعال خداوند متعال و دیگر مباحث مهم کلامی میباشد. این کتاب در شناخت خداوند متعال و معرفی دیدگاه شیعه در بارهی مباحث توحید، کتابی ارزشمند است. کتاب توحید، مانند دیگر کتابهای شیخ صدوق، پیوسته مورد توجه علما و فقهای شیعه قرار داشته و از معتبرترین اصول روایی شیعه به شمار میآید.
این کتاب شامل ۵۸۳ حدیث است که در ۶۷ باب توسط مؤلف تنظیم شدهاند و روایات آن در بسیاری از مجموعههای روایی شیعه مانند بحار الانوار آمده و به آنها استناد شده است.
علامه مجلسی در این باره مینویسد: «کتابهای شیخ صدوق در شهرت، در حد کتب اربعه میباشند و در اجازات روایی ما از مشایخ بزرگ شیعه موجودند. بسیاری از علما و فقهای شیعه از آنها روایت نقل کردهاند و به لطف خداوند، نسخههای قدیمی و تصحیحشدهای از آنها در اختیار ما میباشد»
شرحهای متعددی بر این کتاب نگاشته شده مانند:
۱ ـ شرح قاضی محمد سعید قمی شاگرد فیض کاشانی، که در سال ۱۰۹۹ به رشتهی تحریر درآمده است.
۲ ـ شرح امیر محمد علی نائب الصداره، که آن را در شهر مقدس قم نوشته است.
۳ ـ شرح فارسی مولی محمد باقر سبزواری، درگذشته به سال ۱۰۹۰ هجری.
توحید صدوق شامل روایاتی است از استادان منهاج فردوسیان (علیهمالسلام) در بارهی توحید و مباحث مربوط به آن مانند: پاداش یکتا پرستان و عرفا، یکتاپرستی و نفی تشبیه، معنای واحد، توحید و موحد، معنای «قُل هوَ الله أحَد»، اثبات جسم و صورت نداشتن خداوند، روایات در بارهی دیدن خداوند، قدرت، صفات ذات و صفات افعال، تفسیر «کُلُّ شَیءٍ هالکٌ إلّا وَجهَه» ، تفسیر «وَ الأرضُ جَمیعاً قَبضتُه» ، نفی زمان و مکان و حرکت از خداوند متعال، اسماء الله، اثبات حدوث عالم و مباحث مفید و مهم فراوان دیگر.
سلام
امروز ظهر در مسجد، یکی از دوستان تعریف میکرد که در زمان طاغوت، مردی از فامیل، غریب به هشتاد سال در عبادت و نماز و معنویت و تفسیر قرآن بود و حتی تا حدی که روی اسمش قسم میخوردند و اینقدر به او ایمان داشتند اما بعد از ۸۰ سال در ۵ سال پایانی عمرش ناگهان متحول شد و از این رو به آن رو شد و این آقای مؤمن و مفسر قرآن، آن هم در زمان طاغوت، ناگهان عرقفروش شد و کلاً مسیرش تغییر نمود و در همین شغل عرقفروشی مُرد.
این جریان، زنگ خطری برای ما نیز میباشد و این خطر در کمین همهی ماست، چه کنیم چنین عاقبتی پیدا نکنیم؟
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
باسمه تعالی
سلام علیکم
یکی از قواعد نظری منهاج فردوسیان، قاعدهی مُعارین است. قاعدهی مُعارین میفرماید:
● قاعدهی ۴۳۶۰ (۳): در منهاج فردوسیان شایسته است اعتقاد داشته باشند؛ برخی ایمانها عاریه است و پس از مدتی زایل میشود و صاحبش کافر میگردد. (مُعارین)
در این قاعدهی نظری، به همین مشکلی که اشاره کردهاید، صحّه گذاشته شده است. به عبارت ساده، اسلام عزیز نیز این نکته را تأیید میکند که برخی افراد، بعد از سالیان دراز، عبادت و خیرات، روزی گرفتار بیایمانی شده و با دستی خالی به ملاقات حق تعالی خواهند رفت. اما در قاعدهی دیگر، راه چاره و پیشگیری از این خسارت بزرگ نیز بیان شده است؛ میفرمایند:
● قاعدهی ۸۲۰ (۲): در منهاج فردوسیان اعتقاد دارند؛ کسی که {در علم الهی} ایمانش عاریه است، اگر با اصرار دعا کند {و به صورت جدّی، ایمان بخواهد} با ایمان خواهد مُرد.
پس چارهی کار، دعای خالصانه است تا فضل الهی شامل حالمان گردیده و با ایمان و عمل صالح، این منزلگاه موقت را ترک نموده به سوی جایگاه ابدی حرکت کنیم. ان شاء الله تعالی
موفق باشید
حاج فردوسی