مژده‌ای به:

علاقه‌مندان به تکامل فردی؛

مشتاقان کمال واقعی؛

جویندگان سعادت ابدی؛

سالکان وادی سیر و سلوک؛

تشنگان معارف ناب اسلامی؛

خستگان صحراهای حیرت؛

پیکارکنندگان با نفس امّاره؛

لطمه‌خوردگان از وساوس شیطان؛

محرومان از استاد اخلاق و عرفان؛

نرم‌افزار «رهبر معنوی»، نشر آثار تربیتی «حاج فردوسی» منتشر شد.

 

لینک دانلود از سایت:

http://menhajapp.ir

جالب است که هر کس با برنامه منهاج فردوسیان و کارهایی که انجام داده آشنا می‌شود علاقه‌مند میشود که او هم عضو این خانواده بزرگ شود.

سلام
ان شاء الله که سالم و سلامت باشید. یک سؤال داشتم در مورد حجتیه. می‌خواهم کامل برایم توضیح بدهید کی هستند و عقایدشان چیه؟ آیا جزء فرقه‌های باطلند یا باطل نیستند؟

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
باسمه تعالی

سلام علیکم
انجمن حجتیه، تشکیلاتی بود که با هدف دفاع از اسلام در مقابل بهائیت و تلاش برای «فراهم کردن زمینه‌ی ظهور امام عصر» در سال ۱۳۳۲ به رهبری شیخ محمود حلبی تأسیس شد. تشکیل و فعالیت انجمن حجتیه در سال‌های ۱۳۳۲ تا ۱۳۶۲ به مدت سی سال، تأثیر بسیار مهمی در تربیت اسلامی جوانان کشور و حفظ آنان در مقابل بهائیت داشت.
این انجمن، به مانند مدرسه‌ای بزرگ در سراسر ایران و برخی کشورهای همجوار، شعبه داشت و به کار تعلیمات دینی جوانان و آشنا کردن آنان با شیعه‌ی دوازده امامی و محافظتشان از فرقه‌های گمراه همانند بهائیت می‌پرداخت.
پس انجمن حجتیه، فرقه‌ی ضاله نبود و برعکس،‌ خدمات دینی فراوانی در سال‌های تاریک حکومت پهلوی دوم به جامعه‌ی شیعه ارائه داد. چنین وانمود می‌شود که گفتمان سیاسی‌شان مبتنی بر عدم تشکیل حکومت در عصر غیبت بوده و همین اختلاف با گفتمان انقلاب، موجب انزوا و به تعطیلی کشیده شدن آن گردید؛ در حالی که حقیقت این است که مجریان اصلی انجمن حجتیه، اصلاح‌طلب بودند ولی نه در حد یک انقلاب تمام عیار. یعنی بیش از این به ذهنشان نمی‌رسید و نمی‌توانستند بیش از اصلاح فردی را تصور کنند.
البته باید توجه داشته باشید که تشکیل حکومت اسلامی، تقریباً به ذهن هیچ‌یک از علما خطور نمی‌کرد. فکر این که یک عالم دینی بتواند با دست خالی، «شاه» را از مملکت بیرون کند، فکر محالی می‌نمود. آن هم شاهی که از پشتیبانی ویژه‌ی آمریکا و اسرائیل و قدرت‌های منطقه برخوردار بود و تمام کشورهای بزرگ دنیا،‌ دست به دست هم داده بودند که او را حفظ نمایند. لذا خیلی از علما در طول تاریخ، نهایت همتشان، برقرار کردن روابط حسنه با دربار بود تا بتوانند در سایه‌ی این روابط حسنه، از جنایات شاهان بکاهند و قدمی به نفع رعیت و اقشار مستضعف بردارند. همین ایجاد روابط حسنه با دربار به نفع اسلام و مسلمین،‌ در بحبوحه‌ی انقلاب، توسط برخی سخنرانان مانند علی شریعتی،‌ مورد حمله‌ی شدید قرار گرفت و برخی از بزرگان علما همانند علامه حلی، علامه مجلسی و شیخ بهایی دچار بی‌مهری شدند و از آنان با عنوان «تشیع صفوی» در مقابل «تشیع علوی» یاد شد!
پس انجمن حجتیه،‌ چراغی بود که در ظلماتٌ بعضها فوق بعض دوران پهلوی،‌ خوش درخشید ولی با طلوع خورشید انقلاب امام خمینی (ره) فروغش را از دست داد و رو به خاموشی نهاد. دور از انصاف است چراغی که در ظلمات شب، ارزش محسوب می‌شد را با طلوع آفتاب، لگدمال کنیم و از آن به بدی یاد نماییم. قسمتی از مدیران کنونی کشور، عنصر معنویت را از تعالیم انجمن حجتیه و عنصر انقلابی بودن را از نهضت امام راحل (ره) گرفته‌اند.
در هر حال، دیگر انجمن حجتیه‌ای در کار نیست و از سال ۱۳۶۲ تا کنون، هیچگونه فعالیت رسمی‌ای نداشته است. البته مُد شده که هر شخص یا حرکتی که مذهبی باشد ولی انقلابی نباشد را به حجتیه منسوب می‌کنند که نادرست است.

موفق باشید
حاج فردوسی

منبع : http://zendegiziba12.blogfa.com/post/1

 

جوانان پرتلاش و معتقدی که منهاجی شده اند ساخته شیوایی کلام شما هستند


چرا معتقدید دشمنان منهاج فردوسیان عقل ندارند؟ /
جواب: منظور از عقلی که دشمنان منهاج فردوسیان از آن بی‌بهره‌اند، عقل آبی نیست. بسا باشد که عقل آبی دشمنان منهاج فردوسیان، از عقل آبی برخی اصحاب منهاج فردوسیان، قوی‌تر باشد، پس آنچه منظور است، عقل سفید است. عقل سفید به معنی قوه‌ای است که انسان را به اطاعت از خدای تعالی و پیامبر بزرگوارش وامی‌دارد. امام صادق (علیه‌السلام) در تعریف این عقل فرمودند: «مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحْمَنُ وَ اکتُسِبَ بِهِ الْجِنَانُ» (محاسن، محدث برقی، جلد ۱، صفحه‌ی ۱۹۵، باب العقل) ترجمه: عقل [سفید] آن چیزی است که خدای رحمان با آن پرستیده شود و بهشت با آن کسب گردد.


«دعوت پیامبران الهی در دو چیز خلاصه می‌شود: ۱ ـ عقیده؛ ۲ ـ عمل.
قلمرو عقیده، ایمان به وجود خدا و صفات جمال و جلال و افعال الهی است، چنانکه مقصود از عمل نیز تکالیف و احکامی است که بشر باید به فرمان خداوند، زندگی فردی و اجتماعی خود را بر اساس آن استوار سازد.
در مورد عقیده، آنچه که مطلوب و مورد نظر است علم و یقین است، و مسلماً تنها چیزی می‌تواند حجت باشد که به این مطلوب راه بیابد به همین جهت بر هر مسلمانی لازم است در مورد عقاید خود به یقین برسد و نمی‌تواند در اینجا به صرف تقلید از دیگران استناد جوید.
در مورد تکالیف و احکام (عمل)، آنچه مطلوب است تطبیق زندگی بر پایه‌ی آنها می‌باشد. در اینجا علاوه بر یقین، به طرقی نیز که مورد تأیید شریعت قرار گرفته است باید استناد نماید؛ و رجوع به مجتهد جامع الشرایط از جمله‌ی طرقی است که مورد امضای صاحب شریعت می‌باشد».
(منشور عقاید امامیه، صفحه‌ی ۱۵)

**************

نقد و بررسی:
مطلب فوق، ترسیم چشم‌انداز است نه ارائه‌ی برنامه. وقتی برنامه‌ای کلی باشد، نخواهد توانست جوینده‌ی کمال و سعادت را به روشنی و دقت، برای رسیدن به کمال و سعادت، رهنمون باشد. اگر معظم له از نظام جامع تربیتی منهاج فردوسیان مطلع می‌بودند، تفصیل چشم‌اندازی که ترسیم کرده‌اند را به آن نظام تربیتی احاله می‌کردند.

 


روزی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در نخلستانی نشسته بودند و حضرت علی (علیه السلام) نیز در خدمت ایشان حضور داشتند. ناگاه زنبور عسلی نزد آن حضرت آمد و شروع به چرخش کرد، در این حال، پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) به امام علی(علیه السلام) فرمودند: یا علی! این زنبور قصد دارد ما را ضیافت دهد، و می‌گوید مقداری عسل در فلان محل قرار داده‌ام، علی را بفرست تا آن را بیاورد. لذا علی (علیه السلام) رفتند و آن عسل را یافته و در مجلس حاضر کردند.
رسول خدا (صلی الله و علیه و آله و سلم) از زنبور پرسیدند: چگونه غذای شما که شکوفه‌ی تلخ است، به عسلِ شیرین تبدیل می‌شود؟
زنبور عرض کرد: یا رسول الله! این شیرینی از برکت وجود شماست، چون هر وقت که مقداری شکوفه بر می‌داریم، بلافاصله به ما الهام می‌شود که سه نوبت بر شما صلوات بفرستیم و از برکت فرستادن صلوات، شکوفه‌ی تلخ به عسل شیرین تبدیل می‌شود.
منابع ادعا شده: خزینه الجواهر، صفحه‌ی ۵۸۶؛ لمعات الانوار، صفحه‌ی ۵۳؛ کنزالعمال، جلد ۱، حدیث ۲۲۱۹.

*********************

دو نکته در مورد این حکایت، قابل تذکر است:
نکته‌ی اول: این مطلب را در دو منبع اول ندیدم، زیرا این منابع را نمی‌شناسم و احتمال می‌دهم ساختگی باشد. و در منبع دوم ندیدم چون دسترسی به کنز العمال نداشتم. پس اصلاً معلوم نیست که این روایت در این منابع باشد ولی معلوم است که در منابع معتبر شیعه نیست.
نکته‌ی دوم: فضیلت ذکر شریف صلوات، بسیار است ولی این حدیث، با توجه به این که منبع قابل توجهی ندارد، معتبر نیست و نمی‌توان بر طبق آن، قاعده‌ی تجملی، استخراج نمود.
اصحاب منهاج فردوسیان باید توجه داشته باشند که قواعد نظری و قوانین عملی منهاج فردوسیان، فقط از منابع شناخته‌شده و معتبر حدیثی شیعه‌ی اثنی‌عشری برگرفته شده و هیچ‌یک از آنها بر روایات ضعیف یا روایات عامه، بنا نهاده نشده است.

 


آیا ارجاع مردم در زمان غیبت به راویان حدیث (فقها) به معنی انتقال و تفویض استادی از امام عصر (علیه‌السلام) به آنان نیست؟ /
جواب: بر طبق آموزه‌های وحیانی، نقش امام در نظام هستی، نقش تکوینی است یعنی وجود امام برای بقای دنیا و پابرجا بودن آسمان و زمین، لازم است. امام سجاد (علیه‌السلام) فرمودند: «نَحْنُ أَئِمَّهُ الْمُسْلِمِینَ وَ حُجَجُ اللهِ عَلَى الْعَالَمِینَ وَ … نَحْنُ أَمَانُ أَهْلِ الْأَرْضِ کَمَا أَنَّ النُّجُومَ أَمَانٌ لِأَهْلِ السَّمَاءِ وَ نَحْنُ الَّذِینَ بِنَا یُمْسِکُ اللهُ‏ السَّماءَ أَنْ تَقَعَ عَلَى الْأَرْضِ إِلَّا بِإِذْنِهِ‏ وَ بِنَا یُمْسِکُ الْأَرْضَ أَنْ تَمِیدَ بِأَهْلِهَا وَ بِنَا یُنَزِّلُ الْغَیثَ وَ بِنَا یَنْشُرُ الرَّحْمَهَ وَ یُخْرِجُ بَرَکَاتِ الْأَرْضِ وَ لَوْ لَا مَا فِی الْأَرْضِ مِنَّا لَسَاخَتْ‏ بِأَهْلِهَا» (امالی، شیخ صدوق، صفحه‌ی ۱۸۶، المجلس الرابع و الثلاثون؛ کمال الدین و تمام النعمه، شیخ صدوق، جلد ۱، صفحه‌ی ۲۰۷، باب العله التی من أجلها یحتاج إلى الإمام) ترجمه: ما امامان مسلمانان و حجت‌های خدا بر جهانیان و … ما امان اهل زمین هستیم همچنان که ستارگان، امان برای اهل آسمان هستند. من کسانی هستیم که به [وجود و واسطه‌ی] ما آسمان از این که بر زمین بیافتد، به اجازه‌ی خدا، بازداشته می‌شود و به [وجود و واسطه‌ی] ما زمین از این که اهلش را فرو برد، بازداشته می‌شود و به [وجود و واسطه‌ی] ما باران فرو فرستاده می‌شود و به [وجود و واسطه‌ی] ما رحمت، منتشر می‌گردد و برکات زمین خارج می‌شود و اگر ما از ما در زمین نباشد، اهلش را فرو می‌برد.
و نیز امام باقر (علیه‌السلام) فرمودند: «لَوْ بَقِیَتِ الْأَرْضُ یَوْماً بِلَا إِمَامٍ مِنَّا، لَسَاخَتْ‏ بِأَهْلِهَا، وَ لَعَذَّبَهُمُ اللهُ بِأَشَدِّ عَذَابِهِ، ذَلِکَ أَنَّ اللهَ جَعَلَنَا حُجَّهً فِی أَرْضِهِ، وَ أَمَاناً فِی الْأَرْضِ لِأَهْلِ الْأَرْضِ، لَنْ یَزَالُوا فِی أَمَانٍ أَنْ تَسِیخَ بِهِمُ الْأَرْضُ مَا دُمْنَا بَینَ أَظْهُرِهِمْ، فَإِذَا أَرَادَ اللهُ أَنْ یُهْلِکَهُمْ ثُمَّ لَا یُمْهِلَهُمْ وَ لَا یُنْظِرَهُمْ، ذَهَبَ بِنَا مِنْ بَینِهِمْ، وَ رَفَعَنَا إِلَیهِ، ثُمَّ یَفْعَلُ اللهُ بِهِمْ مَا شَاءَ وَ أَحَبَّ» (الأصول السته عشر، صفحه‌ی ۱۴۰، کتاب أبی سعید عباد العصفری؛ کمال الدین و تمام النعمه، شیخ صدوق، جلد ۱، صفحه‌ی ۲۰۴، باب العله التی من أجلها یحتاج إلى الإمام) ترجمه: اگر زمین یک روز بدون امامی از ما بماند، اهلش را فرو می‌برد و هر آینه خداوند، ایشان را به شدیدترین عذابش، عذاب می‌کرد. [علت] آن این است که خدا ما را حجت در زمین و امان در زمین برای اهل زمین قرار داده است. همواره ـ تا ما در میانشان هستیم ـ در امان خدا هستند از این که زمین، آنان را در خود فرو برد. پس هر گاه خدا اراده کند که هلاکشان سازد و مهلتشان ندهد، ما را از بینشان ببرد و به سوی خودش بالا کشد، سپس آنچه بخواهد و دوست داشته باشد، با آنان انجام دهد.
و همچنین فرمودند: «لَوْ أَنَّ الْإِمَامَ رُفِعَ مِنَ الْأَرْضِ سَاعَهً لَسَاخَتْ‏ بِأَهْلِهِ کَمَا یَمُوجُ الْبَحْرُ بِأَهْلِهِ» (بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد (علیهم‌السلام)، صفار، جلد ۱، صفحه‌ی ۴۸۸، باب أن الأرض لا تبقى بغیر إمام) ترجمه: اگر امام، یک ساعت، از زمین بالا برده شود، اهلش را در خود فرو می‌برد همچنان که موج دریا، اهلش را در خود فرو می‌برد.
یا: عَنْ أَبِی حَمْزَهَ الثُّمَالِیِ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللهِ (علیه‌السلام) تَبْقَى الْأَرْضُ بِغَیرِ إِمَامٍ؟ قَالَ: «لَوْ بَقِیَتِ الْأَرْضُ بِغَیرِ إِمَامٍ لَسَاخَتْ» (بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد (علیهم‌السلام)، صفار، جلد ۱، صفحه‌ی ۴۸۸، باب أن الأرض لا تبقى بغیر إمام؛ کافی، محدث کلینی، جلد ۱، صفحه‌ی ۱۷۹، باب أن الأرض لا تخلو من حجه) ترجمه: راوی می‌گوید: به امام صادق (علیه‌السلام) عرض کردم: زمین بدون امام می‌شود؟ فرمودند: اگر زمین بدون امام بماند، فرو می‌رود.
یا: عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عُمَرَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی الْحَسَنِ (علیه‌السلام) هَلْ یَبْقَى الْأَرْضُ بِغَیرِ إِمَامٍ؟ فَإِنَّا نُرَوَّى عَنْ أَبِی عَبْدِ اللهِ (علیه‌السلام). قَالَ: «لَا یَبْقَى الْأَرْضُ إِلَّا أَنْ یَسْخَطَ اللهُ عَلَى الْعِبَادِ». قَالَ: «لَا تَبْقَى إِذاً لَسَاخَتْ»‏ (بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد (علیهم‌السلام)، صفار، جلد ۱، صفحه‌ی ۴۸۸، باب أن الأرض لا تبقى بغیر إمام؛ کافی، محدث کلینی، جلد ۱، صفحه‌ی ۱۷۹، باب أن الأرض لا تخلو من حجه) ترجمه: راوی می‌گوید به امام کاظم (علیه‌السلام) عرض کردم: آیا زمین بدون امام می‌شود؟ پس ما از امام صادق (علیه‌السلام) روایت می‌کنیم که زمین [بدون امام] نمی‌شود مگر این که خدا بر بندگانش غضب کرده باشد. فرمودند: [بدون امام، اصلاً] باقی نمی‌ماند، در این هنگام، فرو می‌رود.
یا: عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عُمَرَ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ الرِّضَا (علیه‌السلام) قَالَ: قُلْتُ لَهُ هَلْ تَبْقَى الْأَرْضُ بِغَیرِ إِمَامٍ؟ قَالَ: «لَا». قُلْتُ: فَإِنَّا نُرَوَّى عَنْ أَبِی عَبْدِ اللهِ (علیه‌السلام) أَنَّهُ قَالَ لَا تَبْقَى إِلَّا أَنْ یَسْخَطَ اللهُ عَلَى الْعِبَادِ. قَالَ: «لَا تَبْقَى إِذاً لَسَاخَتْ» (بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد (علیهم‌السلام)، صفار، جلد ۱، صفحه‌ی ۴۸۹، باب أن الأرض لا تبقى بغیر إمام) ترجمه: راوی می‌گوید: به امام رضا (علیه‌السلام) عرض کردم: آیا زمین خالی از امام می‌شود؟ فرمودند: نه. گفتم: ما از امام صادق (علیه‌السلام) روایت می‌کنیم که زمین بدون امام نمی‌شود مگر این که خدا بر بندگانش غضب کرده باشد. فرمودند: [اگر چنین شود] باقی نمی‌ماند و در این هنگام، فرو می‌رود.
یا: عَنْ سُلَیمَانَ الْجَعْفَرِیِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ الرِّضَا (علیه‌السلام) قُلْتُ: تَخْلُو الْأَرْضُ مِنْ حُجَّهِ اللهِ؟ قَالَ: «لَوْ خَلَتِ الْأَرْضُ طَرْفَهَ عَینٍ مِنْ حُجَّهٍ لَسَاخَتْ‏ بِأَهْلِهَا» (بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد (علیهم‌السلام)، صفار، جلد ۱، صفحه‌ی ۴۸۹، باب أن الأرض لا تبقى بغیر إمام) ترجمه: راوی می‌گوید: از امام رضا (علیه‌السلام) پرسیدم: آیا زمین از حجت خدا خالی می‌شود؟ فرمودند: اگر زمین، یک چشم بر هم زدنی، از حجت خالی شود، اهلش را در خود فرو می‌برد.
این جایگاه، منحصر در امام عصر (علیه‌السلام) است و به هیچ کسی واگذار نشده است. پس اگر «استاد» بودن را به معنی تأثیر تکوینی در رساندن مشتاقان به کمال و سعادت بدانیم، به کسی منتقل نشده و هیچ فقیهی نیز چنین ادعایی نکرده است. اما اگر «استاد» بودن را به معنی راهنمایی به آموزه‌های قرآن کریم و میراث برجای مانده از ائمه‌ی طاهرین (علیهم‌السلام) معنی کنیم، در زمان غیبت آن جناب، این وظیفه بر عهده‌ی محدثین و فقهای عظام است، که فرمودند: «وَ أَمَّا الْحَوَادِثُ‏ الْوَاقِعَهُ فَارْجِعُوا فِیهَا إِلَى رُوَاهِ حَدِیثِنَا فَإِنَّهُمْ حُجَّتِی عَلَیکُمْ وَ أَنَا حُجَّهُ اللهِ» (کمال الدین و تمام النعمه، شیخ صدوق، جلد ‏۲، صفحه‌ی ۴۸۴، باب ذکر التوقیعات الوارده عن القائم (علیه‌السلام)؛ الغیبه، شیخ طوسی، کتاب الغیبه للحجه، صفحه‌ی ۲۹۱، فصل بعض معجزات الإمام المهدی (علیه‌السلام)؛ إعلام الورى بأعلام الهدى، طبرسی، صفحه‌ی ۴۵۲، الفصل الثالث فی ذکر بعض التوقیعات الوارده منه؛ الخرائج و الجرائح، راوندی، جلد ۳، صفحه‌ی ۱۱۱۴، باب العلامات الساره الداله على صاحب الزمان (علیه‌السلام)؛ الإحتجاج على أهل اللجاج، شیخ طبرسی، جلد ‏۲، صفحه‌ی ۴۷۰، احتجاج الحجه القائم المنتظر المهدی صاحب الزمان (علیه‌السلام)؛ کشف الغمه فی معرفه الأئمه، اربلی، جلد ۲، صفحه‌ی ۵۳۱، الفصل الثالث فی ذکر بعض التوقیعات الوارده منه (علیه‌السلام)؛ وسائل الشیعه، محدث عاملی، جلد ۲۷، صفحه‌ی ۱۴۰، باب وجوب الرجوع فی القضاء و الفتوى إلى رواه الحدیث من الشیعه) ترجمه: و اما در پدیده‌هایی که اتفاق می‌افتد، پس در آنها مراجعه کنید به راویان کلام ما که آنان حجت من بر شما هستند و من حجت خدا هستم.
البته لازم به ذکر است که آنچه مدعیان «قطب» و «استاد»، ادعای آن را دارند، فراتر از هدایت به آموزه‌های قرآن و سنت و عترت است و مدعی تصرفات تکوینی هستند. یعنی خود را از سلسله‌ی امامت نوعی می‌شمارند.

 


[۲۱۴] شاهد: قَالَ رَسولُ اللهِ‌‌ (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم): «کُلُّ نَعیمٍ زائِلٌ إِلاّ نَعِیمَ أَهلِ الجَنَّهِ»۱
ترجمه: رسول خدا‌ (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم): فرمودند: «هر نعمتی زایل شدنی است مگر نعمت اهل بهشت [که همیشگی است و هیچگاه از بهشتیان دریغ داشته نمی‌شود]».

********************

[۲۱۵] شاهد: قال علی بن أبی طالب (علیه‌السلام) ـ فی وَصف أهل الجَنَّه ـ: ثُمَّ انتَهَوا إِلی خَزَنَهِ الجَنَّهِ، فَقالُوا: «سَلامٌ عَلَیکمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوها خالِدِینَ»۲ ثُمَّ تَلَقّاهُمُ الوِلْدانُ یطُوفُونَ بِهِم کما یطِیفُ أَهل الدُّنیا بِالحَمِیمِ. فَیقُولُونَ: أَبشِر بِما أَعَدَّ الله لَک مِنَ الکرامَهِ. ثُمَّ ینطِقُ غُلامٌ مِن أُولئِک الوِلدانِ إِلی بَعضِ أَزواجِهِ مِنَ الحُورِ العِینِ. فَیقُولُ: قَد جاءَ فُلانٌ ـ بِاسمِهِ الَّذِی یدعی بِهِ فِی الدُّنیا ـ فَتَقُولُ: أَنتَ رَأَیتَهُ؟ فَیقُولُ: أَنَا رَأیتُهُ. فَیستخِفُّها الفَرَحُ حَتّی تَقُومَ عَلی أُسکفَّهِ بابِها.
فَإِذا انتَهی إِلی مَنزِلِهِ نَظَرَ شَیئاً مِن أَساسِ بُنیانِهِ فَإِذا جَندَلُ اللُّؤلُوَه فَوقَهُ أَخضَرُ وَ أَصفَرُ وَ أَحمَرُ مِن کلِّ لَونٍ. ثُمَّ رَفَعَ رَأسَهُ فَنَظَرَ إِلی سَقفِهِ فَإِذا مِثلُ البَرقِ، وَلَولا أَنَّ اللهَ تَعالی قَدَّرَ أَنَّهُ لا أَلَمَ لَذَهَبَ بِبَصَرِهِ. ثُمَّ طَأطَأَ بِرَأسِهِ فَنَظَرَ إِلی أَزواجِهِ «وَ أَکوَابٌ مَّوْضُوعَهٌ * وَ نمَارِقُ مَصْفُوفَهٌ * وَ زَرَابیُ مَبْثُوثَهٌ»۳ فَنَظَرَ إِلی تِلک النِّعمَهِ، ثُمَّ اتَّکأَ عَلی أَرِیکهٍ مِن أَرِیکتِهِ، ثُمَّ قالَ: «الحَمْدُ للهِ الَّذی هَدانا لِهذا وَ ما کنَّا لِنَهْتَدِی لَوْ لا أَنْ هَدانَا الله‏»۴
ثُمَّ ینادِی مُنادٍ: تَحیونَ وَ لا تَمُوتُونَ أَبَداً، وَ تُقِیمُونَ فَلا تَظعَنُونَ أَبَداً، وَ تَصِحُّونَ فَلا تَمرَضُونَ أَبَداً»۵.
ترجمه: امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) در وصف اهل بهشت فرمودند: «آنگاه به جانب نگهبانان بهشت می‌روند و [آنان] می‌گویند: «سلام بر شما، خوش آمدید، به بهشت جاودانه وارد شوید». سپس فرزندان [جاودانه‌ی بهشتی] به دیدارشان می‌آیند و بر گِردشان می‌چرخند آنگونه که مردم دنیـا بر گِرد عزیـزی [که تـازه از سفــر رسیده،] می‌چرخند. فرزندان [جاودانه به آن بهشتی تازه وارد] می‌گویند: بشارت باد تو را به کرامتی [عظیم] که خدا برایت آماده ساخته است»
آنگاه پسرکی از میان آن فرزندان [جاودانه‌ی بهشتی]، به حوریه‌ای از همسران او می‌گوید: «فلانی آمده است» و نام او را که در دنیا به آن خوانده می‌شده است، می‌برد.
آن حوریه می‌گوید: تو خود، او را دیدی؟
می گوید: آری، خودم دیدمش.
حوریه، شادی کنان می‌دود و بر درگاه بهشت می‌ایستد.
چون [آن بهشتی] به منزل خود می‌رسد، چشمش به قسمتی از پی ساختمانش می‌افتد، سنگ‌هایی [با شکوه] از مروارید را می‌بیند که روی آن، مرواریدهای سبز و زرد و سرخ، از هر رنگ، قرار گرفته است. سپس سرش را بلند می‌کند و سقف آن را می‌بیند که چون برق می‌درخشد، و اگر نبود که خدای متعال، مقدّر کرده است که [در بهشت] درد و رنجی نباشد، [از درخشش آن] کور می‌شد.
آنگاه پایین را می‌نگرد و همسرانش [را تماشا می‌کند] «و قدح‌هایی نهاده و بالش‌هایی پهلوی هم چیده و فرش‌هایی زربفت [که] گسترده [شده]» را می‌بیند. به آن نعمت‌ها نگاه می‌کند و سپس بر تختی از تخـت‌هایش تکیـه می‌زند و [در حالی که خود را سعادتمند واقعی می‌یابد،] می‌گوید: «ستایش، خدایی را که ما را به این [راه سعادت‌آفرین] رهنمون شد و اگر خدا رهنمونمان نمی‌شد، ما خود، هدایت نمی‌شدیم».
در این هنگام، منادی‌ای ندا می‌دهد که: [از این پس] زندگی می‌کنید و هرگز نخواهید مرد. ماندگارید و هرگز کوچ نخواهید کرد، و تندرست [و سالم] خواهید بود و هرگز بیمار نخواهید شد».

********************

۱. کنز العمال، متقی هندی، جلد ۱۴، صفحه‌ی ۴۷۳.
۲. سوره‌ی زمر، آیه‌ی ۷۳.
۳. سوره‌ی غاشیه، آیات ۱۴ تا ۱۶.
۴. سوره‌ی اعراف، آیه‌ی ۴۳.
۵. دُرّ المنثور، سیوطی، جلد ۷، صفحه‌ی ۲۶۳؛ تفسیر ابن کثیر، جلد ۷، صفحه‌ی ۱۱۴؛ تفسیر ابن ابی حاتم، جلد ۱۰، صفحه‌ی ۳۲۶۲.

 

صفحه قبل 1 2 صفحه بعد

کپی برداری بدون ذکر منبع غیر مجاز می باشد
www.sharghi.net & www.kafkon.com & www.naztarin.com